«هر چیز را با نَفَس خویش جان دهی
و بدانی که تمام پاکان و قدیسان عالم در کار تو مینگرند.»(جبران خلیل جبران)
یکی از کلیدواژههای قرآنی، واژهی «أحسن» است. نیکو داریم و نیکوترین. حَسَن داریم و أحسن. أحسن، کَمال حُسن است. أحسن یعنی آراستهترین، زیبندهترین و شایستهترین. به گمانم پیام خیلی مهمی در این آیات وجود دارد:
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ»(ملک: ٢)؛ همان که مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و اوست ارجمند آمرزنده.
همین مضمون در (کهف:٧) و (هود:٧) هم تکرار شده است.
قرآن میگوید تمام سامانهی زندگی و مرگ به این منظور طراحی شده و تدبیر میشود که انسانها آزموده شوند. آزموده شوند تا کسانی که در منش و رفتار، احسن هستند پیدا شود. تا پیدا شود چه کس یا کسانی، زندگیشان را در کمال حُسن و زیبایی آراستهاند.
در واقع، آنچه از زندگی و تمام امکانات و فرصتهای خداداد، مدنظر است رسیدن به این درجه و سطح است. اینکه هر انتخابی، هر موضع و شیوهای که در زندگیمان هست در کمال حُسن و آراستگی باشد(أحسن عملاً)
مثلا توجه کنیم که خداوند از ما میخواهد وقتی سخن میگوییم، احسنِ سخنها را انتخاب کنیم و بگوییم:
«وَقُلْ لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(اسراء53)؛ بگو به بندگانم سخنى را که بهتر است بگویند.
اگر ناگزیر از جدال و مناقشهایم، به احسن شیوه جدال کنیم:
«وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(نحل:125)؛ و با آنان به [شیوه اى] که نیکوتر است مجادله نماى.
«وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(عنکبوت:46)؛ و با اهل کتاب جز به شیوهاى که نیکوتر است، مجادله مکنید.
اگر در حق ما بدی انجام گرفت، به احسن شیوه پاسخ دهیم.
«ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»(مؤمنون:96) بدى را به شیوهاى که نیکوتر است دفع کن.
«ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(فصلت:34)؛ همواره به شیوهاى که نیکوتر است دفع کن.
در معاملات و تصرفات مالی و بهویژه در مال یتیم، به احسن شیوه رفتار کنیم:
«وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(انعام:152 و اسرا:34)؛ و به مال یتیم جز به [نحوى] هر چه نیکوتر نزدیک مشوید.
اگر به ما سلام و خوشآمدی گفتند به سیاقی نیکوتر پاسخ دهیم:
وَإِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا(نساء:86)
و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتى] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ] برگردانید.
حتی در رابطه با کتابهای آسمانی، خداوند از ما خواسته است که به تفسیرها و یا پیامهای احسن آنها توجه کنیم:
«الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(زمر:18)؛ به سخن گوش فرا مى دهند و بهترین آن را پیروى مىکنند.
«وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا»(اعراف:145)؛ و در الواح [تورات] براى او در هر موردى پندى و براى هر چیزى تفصیلى نگاشتیم پس [فرمودیم] آن را به جد و جهد بگیر و به قوم خود دستور بده که بهترین آن را فرا گیرند.
خلاصه اینکه گویا رسالت اصلی ما در زندگی این است که به مقام احسن برسیم. حرکات و سکناتمان در احسن وجه باشد. میآییم و با انواع مرارتها و محنتها دست و پنجه نرم میکنیم تا قابلیت خود را در انتخاب حُسن و احسن نشان دهیم. تا اثبات کنیم در هر وضعیت و موقعیتی که باشیم، اهتمام به حُسن داریم و از میان آنچه حُسن است و حَسَن، در پی أحسنایم.
«وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»(بقره:195)؛ نیکى کنید که خدا نیکوکاران را دوست مى دارد.
«وَأَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ»(قصص:77)؛ و همچنانکه خدا به تو نیکى کرده نیکى کن.
غالباً احسان را به نیکوکاری ترجمه میکنند و مُحسن را فرد نیکوکار. اما در تعبیر دینی کلمه، احسان چه معنا دارد؟ در این زمینه، حدیث مشهور و موثقی وجود دارد که در روشن کردن معنا بسیار یاریگر است. از پیامبر(ص) میپرسند که «احسان» چیست؟ میفرماید: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ»(بهروایت بخاری)؛ یعنی به گونهای بندگی و زندگی کنی که گویا خدا را مشاهده میکنی و یا اینکه خداوند مشاهدهگر توست.
نکتهی خیلی مهمی طرح میشود. اولاً باید توجه کرد که «عبادت» در ادبیات دینی، شیوه و سبکی از زندگی است و نه بخشی از زندگی. یعنی مجموعِ زیستن فرد باید به شیوهای باشد که گویا در حال مشاهدهی خداوند است و یا اینکه خداوند مشاهدهگر اوست.
دوم اینکه، «محبت» و رابطهی مهرآمیز، جزو کانونی ایمان دینی است و خداوند، جمیل، ودود و محبّ است: «وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ / مؤمنان خداوند را دوستتر دارند.»(بقره:165)؛ «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ / به زودى خدا گروهى [دیگر] را مى آورد که آنان را دوست مى دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند.»(مائده:54)
میشود گفت زمانی ما در مرتبهی «احسان» قرار داریم و از زمرهی محسنین به شمار میرویم که در طی جادهی زندگی حواسمان باشد در منظر محبوبِ زیبانگرمان هستیم. وقتی شما کاری انجام میدهید به این قصد و غایت که تقدیم به محبوبتان کنید نهایت کوششتان را مصروف میکنید تا در کمال حُسن انجام بگیرد. به احسنِ شیوه باشد. پس احسان یعنی چنان زندگی کنی که گویا محبوب زیبانگر تو، تماشاگر توست. این توجه باعث میشود که ما بهترین شیوهها و «احسن الاعمال» را در پیش بگیریم.
شمس تبریز حکایت شیرینی دارد:
آن یکی کفشی دوخت نیکو جهتِ پیغامبر. او را خوش آمد. گفت: «نیکو دوختی، خوش دوختی.» خاموش نکرد. میگوید «به از آن دوختمی، یا رسول الله! و توانم دوختن.» فرمود که «پس از برای که نگه میداشتی آن نیکوتر را؟ چون برای من ندوختی، برای که خواهی دوختن؟»(مقالات شمس تبریز)
مرد، کفش را به نیکویی دوخته بود، اما اعتراف میکند که میتوانست نیکوتر و زیباتر از آن هم بدوزد. پیامبر(ص)به او میگوید این احسن و زیباتر را برای من ندوختهای برای که خواهی دوخت؟
آدمها برای آنکه دوستترش دارند، زیباتر عمل میکنند.
برای فهم بهتر مدلول و معنای «احسان» و اینکه رسالت ما در زندگی و نیز غایت آزمونهای الهی، رسیدن به منزلت «أحسن العمل» است توجه به این فراز از کتاب پیامبر جبران خلیل جبران، روشنگر است:
«و اکنون با تو بگویم که کار با عشق چیست؟
کار با عشق آنست که پارچهای را با تار و پود قلب خویش ببافی
بدین امید که معشوق تو آن را بر تن خواهد کرد.
کار با عشق آن است که خانهای را با خشت محبت بنا کنی
بدین امید که محبوب تو در آن زندگی خواهد کرد.
کار با عشق آنست که دانهای را با لطف و مهربانی بکاری
و حاصل آن را با لذت درو کنی
چنانکه گویی معشوق تو آنرا تناول خواهد کرد.
و بالاخره کار با عشق آنستکه هر چیز را با نَفَس خویش جان دهی
و بدانی که تمام پاکان و قدیسان عالم در کار تو مینگرند.»
(پیامبر، جبران خلیل جبران، ترجمهی مهدی الهی قمشهای)
به گونهای زندگی کن که گویا محبوب ازلی و جمیل سرمدی در تو مینگرد!
گویا پیام اصلی پیامبران همین بوده است.
نظرات
بدوننام
16 آبان 1395 - 09:43آنکه ساز احسن زند خود مست احسن است...